نعش بی سر
درگردان ما برادری بود که همیشه عادت داشت پیشانی شهدا را ببوسد.
وقتی شهید شد بچه ها می خواستند پیشانی او را غرقه بوسه کنند.
پارچه را که کنار زدیم نعش بی سر او دل ما را آتش زد...
نظرات شما عزیزان:
همسر خانم معلم
ساعت3:56---14 آذر 1393
این عکس و که دید کلی ذوق کرد گفت عجب مطالب باحالی بعد نشست سر وبلاگت!!!!!!!
<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif" width="18" height="18"> <img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(26).gif" width="18" height="18">
<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif" width="18" height="18"> <img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(26).gif" width="18" height="18">
خانم معلم
ساعت20:36---13 آذر 1393
مو بر اندامم سیخ شد پسر
سلام....داداش مطلبه قشنگ بودش...موفق باشین...یاعلی
امروز برایت اینگونه دعاکردم! خدایا !
بجز خودت به دیگری واگذارش نکن! تویی پروردگار او!
پس قرارده بی نیازی درنفسش ! یقین دردلش !
اخلاص درکردارش! روشنی دردیده اش! بصیرت درقلبش !
و روزى پر برکت در زندگیش
آمین
بجز خودت به دیگری واگذارش نکن! تویی پروردگار او!
پس قرارده بی نیازی درنفسش ! یقین دردلش !
اخلاص درکردارش! روشنی دردیده اش! بصیرت درقلبش !
و روزى پر برکت در زندگیش
آمین
[ پنج شنبه 6 آبان 1393برچسب:دلنوشته های من,نعش بی سر, ] [ 22:20 ] [ پریا ]
[ ]